سلام
دقیقا:)
سلام و درود آشنای عزیز 🌹
این رباعی بابا افضل رو خیلی دوست دارم 💖
این یکی از تلنگرهایی ست ک من با خودم تکرارش میکنم ـ مرسی
ناصر خسرو هم میگه :
سخن گرچه هر لحظه دلکش تر است
چو گیری خموشی ـ از آن بهتر است (چو بینی خموشی هم نوشته شده)
پشیمان ز گــفتار دیــدم بسی
پشیمان نگشت از خموشی کسی
صدف زان سبب گشت گوهر فروش (جوهر فروش هم نوشته شده)
ک از پای تا سر همه گشت گوش
شاد و سلامت باشی الهی
سلام
خوبی آشنا؟
سلام آقای جانان🙋چه جالب تا حالا اسم بابا افضل رو نه جایی دیده بودم نه شنیده بودم.
ولی کم حرفی هم بعضی وقتا باعث دردسر میشه.به قول مهران مدیری،دیدم که میگم.کلاً اعتدال همیشه بهترین راه
منم پرحرفم😅یادمه هر وقت مامانم میومد مدرسه معلما بهش میگفتن درسش خوبه ولی توروخدا بهش بگید انقدر حرف نزنه😐😂😂
بله واقعا همینطوره.
آشنااا
باز چه دسته گلی به اب دادی ! ? به کی چی گفتی که نباید میگفتی!? حالا داری دیگرون رو نصیحت میکنی😉
👍
سلام و درود آشنای عزیز 🌹
میترسونی منو دختر 😔 اینقدر نوشابه برام باز نکن عزیزم
جانان عزیز یا جناب جانان برام خوشایندترِ 🤗 تا ....
چون (بادی لنگویچ ـ زبان اندام) ـِت رو نمیبینم و فقط واژه هات رو میخونم احساس دوگانه ای بهم دست میده ! اگر بگم احساس پاچه خواریش بیشتر از احساس لطف و محبتت هست ، دست برمیداری ؟😢
خدا سپید بختت کنه الهی ! ی چایی بده بخورم تا دو کَلوُم هم با مشکات خانوم اختلاظ کنم
مرسی 🤗
@ مشکات خانوم عزیز
نگران نباشید😉 ادبیات خونده هامون هم کمتر میشناسن 😁 (حمل بر جسارت نباشه البته منظورم اونائی ست ک فقط دنبال اون کاغذه میرن دانشگاه)
اونی هم ک میدونه چ موقع باید لب باز کنه و چه موقع نه !
دیگه ب این پندها نیاز نداره 😀
حداقل از این حقیر چند رتبه بالاتر تجربه داره ک متاسفانه من هنوز موفق نشدم ک این مرحله رو با موفقیت پشت سر بذارم
شاد و سلامت باشید
خدا خیرت بده دختر ! دستت درد نکنه
مرد بزرگ گفتنت منو یاد خودم انداخت و درسی ک ازش گرفتم ـ از کتاب (در گذر زمان)
....
اوایل سال هفتاد شمسی بود و طبق برنامه ی هر ساله ی تعطیلات کریسمس ک برای اسکی ب کوهستانهای زیبای آلپ میرفتم . ساعاتی قبل از برگشتن ، دلم خواست ک یکبار دیگه پیست آبی دیروز رو با اسکیت بُرد ک تازه یاد گرفته بودم بیام پائین و از آخرین فرصت هم استفاده کنم و بعدش راه بیافتم طرف خونه !
با وجود محتاط بودنم ـ اتفاقی ک نباید میافتاد (زمین خوردن) افتاد و احساس کردم مچم درد گرفت ، بی خیال ش شدم و بطرف ژنو راه افتادم . دربین راه کفشم رو مجبور شدم بخاطر تورم دربیارم تا رسیدم ژنو ، دیگه فشار ب پدال گاز هم برام دردآور شده بود . برای همین اولین تابلوی کلینیک پزشکی رو ک دیدم ، پارک کردم و لنگان لنگان رفتم داخل ! یک بهیار سریع برام یک صندلی چرخ دار آورد و شروع کرد با من فرانسوی صحبت کردن !
حرفش ک تموم شد اتوماتیک وار بهش گفتم :
فارسی خیلی خوب میفهمم !
آلمانی هم خوب میفهمم !
انگلیسی هم کمی میفهمم !
پرستار با اشاره ی دست و لبخندی شیرین ب پیرمرد فرتوتی ک موقع وارد شدنم ب مطب دیدمش ک روی صندلی چرخ دار نشسته و داره مجله میخونه , کرد و باز شروع کرد ب فرانسه صحبت کردن !
ــ مسیو مال زاده ! (در اون لحظه اینطور شنیدم)
بسمت اشاره ی دست پرستار ک برگشتم پیرمرد شروع کرد ب فرانسه صحبت کردن و ب من نگاه کرد و گفت من براتون اگر لازم شد ترجمه میکنم و با لبخندی صمیمانه گفت : براووو "این مدلیش رو نشنیده بودم"
کلاهش رو از روی زانوش برداشت و گذاشت روی سرش و رو ب پرستار شمرده و ارام گفت : مسیو جَ مال زا ده ـ جَ مال زا ده
یک آن همه ی دردم یادم رفت . باورم نمیشد ! داشتم خواب میدیدم ؟ با نگاهی کنجکاو و متحیر انگاری مغزم داشت دو دوتا چهار میکرد ک ....
ــ بله خودم هستم محمدعلی جمالزاده (انگاری ذهن منو خونده بود)
ـ مرسی از لطفی ک ب این هموطن فرانسوی نفهمتون میکنید ، براوو برای چی و کدوم مدلی رو نشنیده بودید استاد !
در یک لحظه خشم و غم طوری درچهره اش خوانا شد ک پشیمون شدم از گفته ام ک با تحکم گفت :
ــ استاد پدرته ـ استاد خودتی ـ جمالزاده هستم و کاری اضافه هم نمیکنم منم مثل شما اسیر دست این فرشته های لباس سپیدم
"براوو برای این بود ک هر سه زبون رو بخوبی تلفظ کردی ـ اولی ب فارسی و دومی ب آلمانی و سومی ب انگلیسی و من با این عمر درازم این مدلی نشنیده بودم
با لحنی ملتمسانه و لبخند پرسیدم : پس چی خطابتون کنم مرد بزرگ ؟
با عصایی ک تا اون لحظه متوجهش نشده بودم زد ب همون پایی ک دردش یادم رفته بود گفت : جَ مال زا ده !
از درد مجدد پام دستهام رو بصورت تسلیم آوردم بالا و .....
نتیجه گیری بعهده ی خودت
درس اخلاقیش رو هم بعدن برات میگم
یادم رفت تیک خصوصی روبزنم:))))
بعد حذفش کن:)))
👌👌👌
سلام سلام سلام.
واقعا درست می گید👌😊.
قالبتانقالبتانم قشنگه👌
برد نسبت به آدمها بی معناست. حتی صد هیچ.